دكتر عبدالمهدي جلالي
استاديار گروه علوم قرآن و حديث دانشگاه فردوسي
اشاره
قرآن كريم در قالب مجموعه آياتي نازل شده كه خداوند متعال آنها را به سوره نام بردار ساخته است . از زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) ، هر يك از سوره ها به نام ويژه اي شهرت يافته و نخستين نام سوره ها از زبان آن حضرت شنيده شده است. پرسشي كه در اين جا مطرح شده اين است كه : آيا اين نام گذاري بر مبناي اصول خاصي و يا حكمت هاي ويژه اي صورت گرفته است يا اين كه به صورت اتفاقي و صرفاً براي تشخيص سوره ها از يكديگر بوده است؟
نويسنده ي محترم ضمن رد فرضيه ي « بي نظمي و پريشان پويي» در تمسيه ي سوره ها، بر اين ديد گاه است كه « عقل گرايي » ، «روش مندي» و « به گزيني » در گزينش نام سوره ها دخالت داشته است . به طوري كه اين نام گذاري خود داراي پيام هاي حكيمانه اي براي مخاطبان است . اين مقاله در دو بخش سامان يافته است؛ در بخش نخست، عناوين سوره ها در بيست طبقه ي كلي طبقه بندي شده است . در بخش دوم، ضمن برشمردن نام يك يك سوره ها ، جايگاه هر يك از آنها در طبقه هاي ياد شده تعيين گرديده است.
كليد واژه ها : نام سوره ها ، تسميه(نام گذاري) سوره ها، وجه تسميه، تنوع تسميه، طبقه بندي نام سوره ها .
۱ ـ مقدمه
قرآن كريم داراي ۱۱۴ سوره است كه هر يك به نام ويژه اي نام دار است . برخي از سوره ها علاوه بر نام اصلي، به چند نام فرعي ديگر نيز شناخته مي شوند. درباره ي نام گذاري سوره ها ، پرسش هاي چندي مطرح است؛ پرسش هاي زير از آن جمله اند:
ـ آيا نام سوره ها توقيفي است ؟
ـ آيا اين نام ها همچون خود سوره ها و حي الاهي است؟
ـ آيا سوره ها توسط شخص رسول اكرم(ص) نام گذاري شده است؟
ـ آيا در اين نام گذاري هدف خاصي مورد نظر بوده است؟
در اين نوشتار، پرسش اخير را مورد تحقيق قرار داده و نشان داده ايم كه در جريان نام گذاري سوره ها ـ صرف نظر از اين كه چه كسي انجام داده است ـ نوعي كوشش منظم و معقول دست اندكار بوده است. ما كوشيده ايم نام اي موجود در مصحف را از نظر جايگاهشان در خود سوره ها طبقه بندي كنيم.
۲ـ طبقه بندي نام هاي سوره ها
درنام گذاري سوره هاي قرآن كريم شيوه هاي متعدد و متنوعي به كار گرفته شده و كوششي حكيمانه اعمال گشته است به نحوي كه مي توان ساز و كار نام گذاري سوره ها را فرآيندي هدف مند براي نمودن « مضامين اصلي قرآن كريم » در « پيكره ي نام سوره ها » به حساب آورد. اين شيوه ها را در ۲۰ عنوان به شرح ذيل طبقه بندي كرده ايم:
۱ـ ناميدن سوره به نامي كه بيان گر مكان سوره در قرآن كريم است، نظير «فاتحه».
۲ـ ناميدن سوره به نامي كه در سرتاسر قرآن كريم، اختصاصاً در همان سوره آمده و اين ويژگي، شاخص ممتازي براي تمييز و تشخيص آن سوره است، مانند « انفال » و « قريش » .
۳ ـ ناميدن سوره به نامي كه بيانگر بخشي از محتواي سوره واز قبيل ناميدن كل به جزء است، مانند « توبه» و « مريم » .
۴ ـ ناميدن سوره به كلمه اي كه نماد پديده يا رخدادي اعجازآميز يا ملكوتي و صرفاً در همان سوره ذكر شده است، مانند: « مائده» و « كهف».
۵ـ ناميدنسوره به اسمي كه آيه هاي سوره، پاك در عنان آن عنوان روان اند، مانند « يوسف » و « نوح » .
۶ـ ناميدن سوره به ساختاري صرفي، برگرفته از صيغه اي از يك فعل كه آن صيغه ي فعل، صرفاً در همان سوره آمده و در جاي ديگري از قرآن نيامده است، مانند : « إسراء » و « إنفطار».
۷ـ ناميدن سوره به حرف يا حروف مقطعه ي مرموز در آغاز سوره ها كه گاه به تنهايي آيه اي هستند و گاه جزيي از يك آيه، مانند: « طه » و « ص» .
۸ـ ناميدن سوره به نامي كه عنوان جامع مصداق هاي فراواني در سوره محسوب مي گردد، مانند: « أنبياء».
۹ـ ناميده سوره به نامي نمايان گر روح روان در سوره، مانند « مؤمنون» و « فتح » .
۱۰ـ ناميدن سوره به كلمه ي رديف در آيه ي نخست، مانند: «كوثر» و « فلق» .
۱۱ـ ناميدن سوره به كلمه ي رديف در آيه ي دوم، مانند : « روم » و « علق ».
۱۲ـ ناميدن سوره به كلمه ي رديف در آيه ي پاياني مانند: « ماعون » و « مَسَد» .
۱۳ ـ ناميدن سوره به كلمه ي رديف در ۲ يا در چندآيه، مانند : « قدر» و « ناس» .
۱۴ ـ ناميدن سوره به كليد واژه اي از آيه ي نخست، مانند : « نساء » و « هُمَزه».
۱۵ ـ ناميدن سوره به كليد واژه اي از آيه هاي ديگر سوره ، مانند: « أنعام» و « حُجُرات » .
۱۶ ـ ناميدن سوره به فعلْ واژه اي از آيه ي نخست، مانند: « فُصِّلَت » و « عَبَس ».
۱۷ـ ناميدن سوره به نامي كه به تنهايي آيه ي نخست سوره محسوب مي گردد، مانند « رحمان » و « قارعه » .
۱۸ ـ ناميدن سوره به « مقسم به » در آيه ي نخست، پس از حذف حرف سوگند، مانند: « طور » و «تين».
۱۹ ـ ناميدن سوره به نامي كه در آن سوره با مصداق و تأويل خاصّ ، از نظايرش در سوره هاي ديگر ممتاز گشته است، مانند: « صافات » و « دُخان».
۲۰ـ ناميدن سوره به كليد واژه اي جغرافيايي مربوط به روايتي تاريخي كه به طور اختصاصي در همان سوره روايت شده است، مانند: « سَبَأ » و « أحقاف» .
۳ ـ وجه تسميه ي سوره ها و جايگاه هر يك در طبقات
پس از بيان طبقات بيست گانه، اينك وجه تسميه و جايگاه نام هر يك از سوره ها را در اين طبقات به تفصيل يادآور مي شويم.
۱ـ الفاتحه : اين نام بيان گر نقش و جايگاهي است كه اين سوره در قلمرو عددي مصحف به عنوان حسن مطلع قرآن، به خود اختصاص داده است۱ . در قرآن كريم، از ماده ي « فتح » ساختار اسم فاعل وجود ندارد . نام اصلي اين سوره « فاتحة الكتاب» است؛ يعني گشاينده و آغازگر كتاب الاهي.
۲ـ البقرة : كليد واژه اي از يك قصه ي تاريخي است كه در سرتاسر قرآن كريم، فقط يك بار و در همين سوره مطرح گشته است . ۲
۳ـ آل عمران : كليد واژه اي است كه به سبب غناي حجم و مضمون غناي حجم و مضمون مطالب، نقش عمده و اصلي را در ستون فقرات آن سوره يافته است۳ و در سرتاسر قرآن يك بار، و در همين سوره آمده است .
۴ـ النساء : نامي است كه در آغاز ، ميانه و پايان سوره، همواره حضور دارد و سوره از مطالبي درباره ي آن، تقريباً پرگشته است.۴
۵ـ المائدة : واژه اي است كه اختصاصاً در همين سوره آمده و مهم ترين نماد ماجرايي اعجازآميز است.۵
۶ـ الانعام : نام واژه اي است كه سوره به گونه اي مفصل و مبسوط به آن پرداخته۶ و ۶ بار در سوره، مكرَّر گشته است. « اَنعام، چارپاياني كه براي چريدن به صحرا برده مي شوند و در آغل تعليف نمي شوند» .
۷ـ الأعراف : واژه اي است كه اختصاصاً در همين سوره آمده و كليد واژه اي نمادين حادثه اي است كه در آينده رخ مي نمايد۷. كلمه ي « اعراف » فقط دوبار در قرآن و در همين سوره به كار رفته است.
۸ـ الأنفال : نام واژه اي است كه اختصاصاً در اين سوره ذكر شده و حكم ويژه ي آن بيان گشته است ۸ . اين كلمه كه به معناي « غنيمت هاي جنگي و ثروت هاي عمومي » است، ۲ بار در آيه ي نخست سوره آمده است.
۹ ـ التوبة : ناميدن كل به جزء ، يعني ناميدن يك سوره به نام واژه اي كه در آن ذكر شده و جزئي از محتواي سوره را به خود، ويژه ساخته است. « علت نام گذاري اين سوره كاربرد مكرر كلمه ي « توبه» با اشتقاقات مختلف آن (۱۷بار) و احكام آن و دو مصداق مهم از توبه پذيري خداوند در اين سوره است. »۹
۱۰ ـ يونس : نام واژه اي است كه پيوند خوردگان به آن (يونس و قوم يونس)، در سنجش با همبران و همالان(پيام آوران ديگر و اقوامشان) وضعيتي استثنايي و سرنوشتي متفاوت يافته اند و همين عنصر، اين نام را در سوره برجسته ساخته است۱۰ . اين كلمه، ۴ بار در قرآن ذكر شده كه يك مورد آن در اين سوره است و فقط در همين سوره (آيه ۹۸) از عنصر فوق سخن رفته است.
۱۱ـ هود: نام واژه اي است كه داستانش طولاني تر از هر سوره ي، ديگر در اين سوره مذكور افتاده است . ۱۱ اين واژه، ۵ بار در اين سوره و ۲ بار نيز در سوره اي ديگر آمده است .
۱۲ ـ يوسف : ناو واژه اي است كه يگانه ستون فقرات سوره مي باشد و سوره صرفاً درباره ي او و داستان اوست . داستان يوسف در سوره به تفصيل بيان شده است، اين داستان به نحو يك يكپارچه آمده و بيش ترين آيات اين سوره به همين داستان اختصاص دارد.»۱۲ اين نام واژه، ۲۷ بار در قرآن آمده كه ۲۵ مورد آن در اين سوره است.
۱۳ ـ الرعد: نام واژه اي است كه در سوره، وصفي شگرف و غير عادي يافته است.۱۳ يعني تسبيح الاهي گفتن رعد: « وَيُسَبِّحُ الرَّعدُ بِحَمْدِه » [ رعد: ۱۳] .
۱۴ ـ ابراهيم : واژه اي است كه سوره را ، از سوره هايي كه با حروف مقطعه ي همسان(الر) آغاز گشته اند، متمايز كرده است.۱۴ و عنوان منتخب(ابراهيم) ـ در سنجش با ديگراني كه در سوره مذكور افتاده اند و در سنجش با سوره هاي ديگري كه از او سخن گفته اندـ در همه ي مواردي كه در اين سوره از وي سخن رفته است ، با اين ويژگي ممتاز گشته كه در حال مخاطبه با خداوند در قالب دعاست و سخنان خود، از جمله برخي مطالب بي نظير و تازه ـ كه در دگر سوره ها نيامده اند ـ را به همين شيوه بيان مي دارد، يعني در هيأت سخن گفتن و نيايش با خداوند و ستايش حضرت ذوالجلال، واژه اي « ابراهيم » ۶۹ بار در قرآن آمده كه يك مورد آن در همين سوره است.
۱۵ ـ الحجر: واژه اي است كه فقط يك بار در قرآن و در همين سوره آمده است.۱۵
اين كلمه، نام مكان خاصي است كه در آيه ي ۸۴ ، مردماني بدان منسوب گشته اند: « اصحاب الحجر».
۱۶ ـ النحل : مانندمورد پيشين. ۱۶
۱۷ـ الإسراء : واژه اي برگرفته از ساختاري صرفي است كه فقط يك بار در قرآن و در همين سوره ذكر شده است و مقصود از ساختار صرفي، فعل ماضي « أسري » است كه به سير دادن شبانگاهي پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از مسجد الحرام به مسجد الاقصي و از آنجا به آسمان ها و « عندالله » اشاره دارد.۱۷
۱۸ـ الكهف : مانند شماره ي (۲) . اين كلمه، در مجموع ۶ بار در قرآن آمده كه همه ي موارد در همين سوره و مربوط به يك ماجراست .
۱۹ـ مريم : نام واژه اي است كه اين سوره، بيش و پيش از ديگران ، درباره ي آن و برخي وابسته هاي آن، به گونه اي كم نظير، كلام را توسعه داده است.۱۸ اين واژه در ۳۴ جاي قرآن آمده كه ۳ بار آن ، در همين سوره مذكور افتاده است.
۲۰ ـ طه : ناميدن اين سوره به حروف مقطعه اي آغازگر سوره هاست.۱۹ چون اين سوره، با حروف مقطعه ي (طه) آغاز شده و فقط يك بار در همين سوره آمده است .
۲۱ ـ الأنبياء : كلمه اي است كه از عين آن در سوره، اثر ونشاني نيست؛ ليكن مصداق هاي فراواني از آن (نام هاي پيامبران) در سوره ذكر شده، به نحوي كه از جهت تعداد مصاديق، در سرتاسر قرآن كريم رتبه ي دوم را حائز گشته است و سوره ي انعام كه رتبه ي اول را دارست، به سبب مبحث گسترده اي كه درباره ي انعام در آن آمده، چنين نام گرفته و نام « انبياء» را براي سوره ي بيست و يكم باقي گذارده است. ۲۰
۲۲ـ الحج: كليد واژه اي است كه نماد برجسته ي موضوع با اهميتي است كه از زبان پيامبري بزرگ مطرح و مردم به آن موضوع دعوت و حرمات و شعاير آن تكريم شده است.۲۱
۲۳ـ المؤمنون : واژه اي است كه نماد روح جاري در سوره، يعني روح ايمان، مي باشد. « اين سوره با اشاره به « مؤمنون» آغاز مي شود و اوصاف عاليه ي مؤمنان راستين را [ در همان طليعه ي سوره] بيان مي كند.»۲۲
۲۴ ـ النور: كليد واژه اي يكي از محوري ترين آيه هاي سوره، بل كلَّ قرآن است . « كلمه ي نور ۷ بار در اين سوره به كار رفته كه يكي از زيباترين و معروف ترين آيات قرآني به نام آيه ي نور (آيه ي ۴۵۹ را در بر دارد و كلمه ي نور ۵ بار در اين آيه آمده است . » ۲۳
۲۵ ـ الفرقان : يگانه كليد واژه ي آيه ي نخستين سوره است. « كلمه ي فرقان (جداگر حق و باطل ) از نام هاي معروف قرآن است و در آيه ي نخست اين سوره به جاي قرآن و به معناي آن به كار رفته و به همين سبب نامي براي سوره گرديده است.»۲۴
۲۶ـ الشعراء : ساختاري صرفي است كه اختصاصاً در اين سوره ديده مي شود و ذيل آن به بيان حال « شعراء» پرداخته شده و به شاعران حق گو و شاعران باطل گو اشاره شده است.۲۵
۲۷- النمل : نام واژه اي (مورچه) است كه اختصاصاً در اين سوره به چشم مي خورد . و از اين روي، شاخص فارق ممتازي براي سوره است. « داستان مورچگان در اين سوره در ضمن داستان حضرت سليمان آمده است.»
گره به باد مزن گرچه بر مراد وزد كه اين سخن به مثل مور با سليمان گفت ۲۶
۲۸ـ القصص : واژه اي نمادين است و اشاره دارد به فصلي مشبع از داستاني يگانه كه به تفصيل در سوره ذكر شده است و جنبه هاي ديگر همان داستان در ساير سوره ها رخ نموده اند. مقصود « داستان حضرت موسي (ع) است كه به تفصيل بيان شده است(از آيه ي ۳ـ۴۶ [۵۰] ) و در آيه ي ۲۵ نيز اين داستان، قصص ناميده شده است.»۲۷
۲۹ ـ العنكبوت : مانند مورد (۲۷) ۲۸. كلمه ي عنكبوت در قرآن دو بار به كار رفته كه آن هم در همين سوره (آيه ۴۱) و در قالب يك تمثيل است.
۳۰ـ الرُّوم : مانند مورد (۲۷) « وجه تسميه ي اين سوره به « روم » اشاره و پيشگويي شكست ايرانيان از روم است. كلمه ي « روم» در آغاز اين سوره (بعد از حروف مقطعه) رفته است .» ۲۹
۳۱ـ لقمان: مانند مورد (۲۷) از وجوه مشخصه ي اين چهره ي ممتاز، اندرزهاي خردمندانه ي اوست. اين نام واژه، دو بار در قرآن كريم و تنها در همين سوره مذكور افتاده و « حكمت ها، مواعظ و نصايح لقمان نسبت به فرزندش در ضمن ۸ ايه ( از آيه ۱۲ ـ ۱۹) به تفصيل آمده است.»
نصيحتي كنمت بشنو و بهانه مگير هر آنچه ناصح مشفق بگويدت بپذير۳۰
۳۲ـ السجدة : واژه اي است فارق و مميز اين سوره از سوره هايي كه با آن وجه مشتركي دارند. وجه اشتراك در اين مورد خاص، شروع برخي سوره ها (بقره، آل عمران، عنكبوت، روم،لقمان و سجده ) با يكي از انواع حروف مقطعه ي آغازگر سوره ها (الم) مي باشد . بدين سان اين نام (السجده) ، كوتاه شده ي نامي است كه تقدير آن چنين است: « سورة الم السجده ».۳۱ واژه ي « سجدة » كه مصدر نوع از سجود و به معناي پيشاني بر زمين نهادن است در قرآن كريم نيامده است، ولي مشتقات آن به كرات در قرآن آمده اند كه بر ۹۲ مورد بالغ مي گردد و در اين سوره تنها يكي از مشتقات آن (سجداً جمع ساجد = اسم فاعل ) ذكر شده است.
۳۳ـ الأحزاب : كليد واژه اي است كه در اين سوره، مذكور افتاده است و اشاره دارد به گروه هايي از مشركان كه رخدادي (جنگي ) را به همين نام در اسلام ، رقم زدند و سبب ساز گشتند.۳۲ واژه ي «احزاب» (ساختار جمع مكسر) ۱۱ بار در قرآن كريم آمده كه از آن ميان، ۳ بار در همين سوره است.
۳۴ـ سبأ: كليد واژه اي جغرافيايي است برگرفته از رخدادي تاريخي كه اختصاصاً در اين سوره آمده است. لسان الغيب اين سرزمين مرفه و آبادان را، پيش از سيل عَرِم، به گلشن مانند كرده است . حافظ به آن « سبا» اشاره دارد كه در سوره نمل ضمن داستان سليمان (ع) و ملكه سبا مذكور افتاده است. (نمل : ۲۲)
صبا به خوش خبري هدهد سليمان است كه مژده ي طرب از گلشن سبا آورد۳۳ .
يك مورد ديگر ورود واژه ي «سبأ» در قرآن در همين سوره (سبأ آيه ۱۵۹ و درباره ي « قوم سبأ » و داستانشان است.
۳۵ ـ فاطر : واژه اي است برگرفته از آغازين واژگان آيه ي نخستين كه در صدر اين سوره آشيانه گرفته و در سوره هاي ديگر، اين واژه در چنين جايگاهي منزل نيافته است.۳۴ كلمه ي «فاطر» يك بار در اين سوره (الحمدلله فاطر السماوات و الأرض) [فاطر: ۱] و ۵ بار در سوره هاي ديگر مذكور افتاده است.
۳۶ ـ يس : ناميدن سوره به حروف مقطعه اي است كه اختصاصاً در بدايت همين سوره، مذكور افتاده است. « حروف مقطعه گاه آيه اي به شمار مي ايند، از جمله در اين سوره. و به نظر بعضي از مفسران، اين كلمه مانند كلمات معمولي معناي خاصي هم دارد. » ۳۵ .
۳۷ ـ الصافات : واژه اي است كه علاوه بر دارا بودن طنين خاص و برجستگي ساختاري، ويژگي ورودي اختصاصي در اين سوره به مفهومي خاص (فرشتگان صف در صف ) را، در خود نهفته و افزون بر آن يك بار ديگر در همين صوره و به همين معنا، با ساختار جمع مذكر سالم (الصافون ـ آيه ۱۶۵) آمده است. اما در سوره هاي ديگر دو بار ، آن هم به صورت نكره (صافات) و در توصيف پرندگان ذكر شده است.۳۶
۳۸ ـ ص : مانند مورد (۳۶) ۳۷ اين « حرف مقطعه » جزئي از آيه ي نخست سوره كه در طليعه ي آيه و سوره و بر پيشاني آن (سوره) مي درخشد.
۳۹ـ الزمر : واژه اي بوده كه اختصاصاً در همين سوره ذكر شده است. « تصريح به اين كلمه (زمر : گروه ها ) در اشاره به بردن گروه بهشتيان به بهشت و راندن گروه دوزخيان به دوزخ [ در آيه ي ۷۱ و ۷۳] است ».۳۸ اين واژه در قرآن كريم فقط دوبار و در همين سوره رخ نموده است.
۴۰ـ غافر: ساختار صرفي مفردي است ـ كه به معناي كسي كه بر روي گناهان پرده مي افكند و كليه ي آثار و عواقب سوء دنيوي و اخروي آنها را محو و نابود مي سازد ـ كه اختصاصاً در اين سوره و در بخش (ثلث) نخست آن به چشم مي خورد .۳۹ اين ساختار (اسم فاعل ) در سراسر قرآن كريم فقط يك بار ديگر، آن هم به صورت جمع (الغافرين) در سوره ي اعراف مذكور افتاده است.
۴۱ ـ فصلت : فعل واژه اي است كه در بخش نخست اين سوره آمده و فارق و مميز سوره است از سوره هايي (غافر، شوري ، زخرف، دخان، جاثية، احقاف = حواميم = حاميمات) كه با او وجه مشتركي دارند. وجه اشتراكشان آن است كه همه ي اين سوره ها با نوع واحدي از حروف مقطعه ي آغازگر سوره ها (حم) آغاز شده اند . كلمه ي « فصلت » دو بار در اين سوره و يك بار نيز در سوره ي هود آمده است.
۴۲ ـ الشوري : كليد واژه اي است كه اختصاصاً در اين سوره مذكور افتاده است. « و به مسلمانان گفته است كه كارشان را به مشورت برگزار كنند.»۴۰ در قرآن كريم، واژه ي « شوري » صرفاً يك بار، در همين سوره ذكر شده است.
۴۳ ـ الزخرف : ساختار صرفي ـ نحوي ويژه ي بي نظيري (نكره منصوب = زخرفاً) در سنجش با همسانان كم شمار خود در قرآن كريم ( زخرفها ـ يك بار) و (زخرف ـ دوبار) است . همين ساختار و ندرت ورود، واژه ي زخرف را در قرآن و در سوره ممتاز و برجسته ساخته و حفظ و تشخيص آن را آسان كرده و در جايگاه نام سوره نشانده است.۴۱
۴۴ـ الدخان : واژه اي است بسيار كمياب كه در سرتاسر قرآن كريم فقط دو بار رخ نموده و يك بار آن در همين سوره با مصداق خاص و بي نظيري (دودي كه آسمان به صبح قيامت برآورد) جلوه گر شده است.۴۲ « فَارْتَقِبْ يَومَ تَأتِي السَّماءُ بِدُخَانٍ مُبينِ » [دخان(۴۴) ۱۰ ] ؛ « پس در انتظار روزي باش كه آسمان دودي نمايان برمي اورد.» واژه ي « دخان» در سوره ي فصلت (آيه ي ۱۱) نيز آمده كه ناظر به آغاز آفرينش آسمانهاست.
۴۵ـ الجاثية : تك واژه اي است كه فقط يك بار اختصاصاً در اين سوره مذكور افتاده و در جاي ديگري از قران ديده نمي وشد.۴۳ ساختار اين كلمه، اسم فاعل (الفاعلة ) و به معناي « به زانو درآمده » مي باشد كه در آيه ي ۲۸ سوره، مذكور افتاده است و به زانو درآمدن هر امتي در قيامت براي گرفتن نامه ي اعمالش و جزاي متناسب با ان را به تصوير نموده است : « وَتَري كُلَّ اُمَّةٍ كًلُّ تُدعَي اِلي كِتَابِهَا »
۴۶ ـ الأحقاف : واژه اي جغرافيايي كه براي يك بار فقط در اين سوره آمده و نام خانه و سرزمين مردماني (قوم عاد) بوده است كه چندي بر گذرگاه شتابناك تاريخ، چهره نمودند و چون دورانشان سپري گشت در پس غبار ساليان و قرون، رخ نهفتند.۴۴ « وَاذْكُرْ أخَا عَادٍ إذْ أنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأحْقَافِ » (آيه ي ۲۱) ؛ « و برادر عاديان [= هود] را به يادآور، آنگاه كه قوم خويش را در ريگستان بيم داد.»
۴۷ ـ محمد : نام واژه اي است كه در نزديك ترين نقطه به پيشاني سوره يعني محل درخشش نام و عنوان سوره قرار گرفته است؛ به عبارت ديگر ، اين نام در بخش (ثلث۹ نخست سوره (آيه ي ۲) ، قرار گرفته است اما در سوره هاي ديگر در جايي دور از طليعه ي سوره، جلوه گري مي كند؛ يعني در بخش ۰ثلث۹ پاياني ال عمران ( آيه ي ۱۴۴)؛ در بخش (ثلث) مياني احزاب (آيه ي ۴۰) و در بخش (ثلث) پاياني فتح (آيه ي ۲۹۹ .
بنابراين در ميان اين چهار سوره، سزاوارتر به اين نام خجسته ، همين سوره اي است كه اكنون « محمد » مي خوانندش .۴۵ از جنبه ي مفهوم شناسي هم، سوره به طور يكپارچه درباره محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) و پيروانش است و مطالب و موضوعات متنوع و مهمي درابره ي آنان و بعض، جزئيات تاريخ اسلام در دوران پيامبري (صلی الله علیه و آله وسلم) را، در بر دارد.
۴۸ ـ الفتح : كليد واژه اي از آيه ي نخست اين سوره است كه در نوع خود، فشرده اي گويا و آيينه اي تمام نما از جهت گيري سوره و مضامين و مندرجات آن است . « آيات سوره از فتح مبين يعني سلح حديبيه و به دنبال آن فتح مكه و پيروزي نهايي اسلام بر شرك و مشركان در جزيرة العرب سخن مي گويد.۴۶ واژه ي « فتح » در قرآن كريم ۱۲ بار به صورت مرفوع، منصوب، مجرور و معرفه و نكره آمده كه از آن ميان سه بار در همين سوره و در هيذت نكره ي منصوب ، چهره نموده است.
۴۹ ـ الحجرات : تك واژه اي است كه اختصاصاً در اين سوره مذكور افتاده و نشانه ي خوبي براي شناسايي و تشخيص سوره مي باشد . افزون بر اين، چون اين نام يادآور ماجرا و سفارشي اخلاقي، در حق پيامبر(ص) است؛ از آن جا كه محور سوره، معرفي و نهي از خلقيات بد و توصيه به خلقيات نيك مي باشد، عنوان « الحجرات » ـ به مثابه ي تجسم نمادين و قرينه ي ياد آور خلق و خويها ـ گزينشي بسيار مناسب و مضمون نما براي اين سوره مي باشد: « إِنَّ الَّذِينَ يُنَادوُنَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُراتِ اَكْثَرُهُمْ لَايَعْقِلَونَ»(آيه ي ۴)؛ « كساني كه تو را از پشت اتاق ها[ مسكوني تو] به فرياد مي خوانند، بيشترشان نمي فهمند. » در اين سوره از جمله درباره ي حجره هاي متعلق به همسران رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) و لزوم حفظ حرمت و حريم آن و ادب آموختن به ياران پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در مورد چگونگي مراجعه شان به خانه ي حضرت سخن به ميان آمده است.۴۷
۵۰ـ ق : حرف واژه اي « ق » از حروف مقطعه ي فواتح سوره هاست . حروف مقطعه ي فواتح سور گاه دور،يا چند حرفند و گاهي يك حرف بيش تر نيستند. تك حرف قاف به عنوان يكي از حروف مقطعه ي آغازگر سوره ها ـ با چنين ويژگي و جايگاهي ـ تنها يك بار و در آغاز همين سوره ديده مي شود.۴۸
۵۱ ـ الذاريات : وصف واژه اي است كه اختصاصاً در آغاز اين سوره به چشم مي خورد:۴۹ « وَالذّاريات ذَرعواً» (آيه ي ۱) ؛ « سوگند به [بادهاي ] برانگيزنده ي پراكنده گر ذره فشان » . واژه ي « الذاريات» تنها يك بار در قرآن كريم ـ در طليعه ي همين سوره ـ مذكور افتاده است.
۵۲ ـ الطور : آغازين ايه و آغازين واژه ي اين سوره ، پس از حذف حرف سوگند، مي باشد . بر روي هم اين كلمه ده بار در قران كريم آمده كه يك بار آن در مطلع همين سوره است.
۵۳ ـ النجم : آغازين واژه از نخستين آيه ي اين سوره، پس از حذف حرف سوگند، مي باشد . كلمه ي « نجم » چهار بار در قرآن كريم آمده كه از آن ميان يك بار در اين سوره بوده است. ساختار جمع آن (نجوم ) نيز نه بار در قرآن مجيد ذكر شده است.
۵۴ـ القمر : أنجامين واژه ي ايه ي نخست ( كلمه ي رديف) مي باشد: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشقَّ الْقَمَر» ؛ « نزديك شد قيامت و از هم شكافت ماه». واژه ي « قمر » ۲۶ بار در قرآن كريم آمده كه يك بار آن در همين سوره است.
۵۵ ـ الرحمان : آيه ي نخست اين سوره مي باشد كه كليد واژه اي است مضمون نماي سوره؛ زيرا محور سوره، خداوند مهربان و بيان نعمت هاي اوست. كلمه ي « الرحمان» با محاسبه ي « بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» در سرتاسر قرآن كريم ۱۶۹ بار ذكر شده كه از آن ميان دو بار در همين سوره آمده است.
۵۶ ـ الواقعة : أنجامين واژه ( واژه ي رديف) ، در آيه ي نخست اين سوره است كه از نظر مضموني به عنوان كليد واژه اي نمادين و جامع، پوشش دهنده ي بيش ترين آيه هاي اين سوره است كه همه در پيوند با رستاخيز و قيامت واقعه (رخ دهنده و وقوع يابنده ) مي باشند: « إذا وَقَعَت الْواقعَة» ؛ « آن واقعه [ بزرگ قيامت ] چون وقوع يابد» اين واژه، دوبار در قرآن كريم ذكر شده كه يك بار آن در همين سوره است.
۵۷ ـ الحديد: نام واژه اي است كه در يكي از چند آيه ي اصلي و محوري سوره در بخش (ثلث) پاياني آن قرار گرفته است. و از جهت محل وقوع و كاربري هاي ويژه ي مصداقي كه براي حديد در آيه ذكر شده است، اين واژه « حديد» در ميان همسانان خود كه در قرآن آمده اند، در اين سوره مزيتي ويژه و خصوصياتي منحصر به فرد يافته است: « وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ » (آيه ي ۲۵) ؛ « و آهن را پديد آورديم در آن براي مردم خطري سخت و سودهايي است.» اين واژه ، شش بار در قرآن كريم آمده كه از ميان ، يك بار در همين سوره است.
۵۸ ـ المجادلة : ساختاري صرفي (اسم فاعل) مأخوذ از كلمه اي در نخستين آيه ي اين سوره؛ اين عنوان، نماد مشكل ظهار و حكم الاهي درباره ي آن است. كلمه ي مورد نظر در آيه ي نخست، فعل مضارع « تجادل» مي باشدكه عنوان سوره « المُجادِلَة : زنِ مناقشه گر » از آن گرفته شده است.
۵۹ ـ الحشر : واژه اي است از آيه ي دوم، با مفهومي ويژه كه صرفاً در اين سوره جلوه گر است و اشاره دارد به رخدادي در تاريخ اسلام . در اين سوره«حشر يعني هنگامه ي [ جمع و گردآوري و ] رهسپاري و آوارگي انبوه يهوديان پيمان شكن و اسلام ستيز بني نضير». اين واژه يك بار ديگر در سوره ي « ق» آمده است كه ناظر به جمع و گردآوري مردمان در قيامت است.۵۰
۶۰ ـ الممتحنه : ساختاري صرفي، مأخوذ از واژگان آيه اي در بخش (ثلث) پاياني سوره است. اين عنوان، نماد حكمي اجتماعي ـ اعتقادي بوده و سبب نزولي ويژه داشته است.۵۱ نام سوره از مصدر امتحان، مأخوذ از صيغه ي امر « فَامْتَحِنُوهُنَّ» [آيه ي ۱۰] در اين سوره گرفته شده و اسم مفعول است به معناي « زن امتحان پس داده و آزمايش شده » .
۶۱ - الصف : واژه اي در بخش (ثلث۹ نخست اين سوره است كه به معناي صف كارزار است و از نظر مفهوم در ميان موارد همسان خود در قرآن كريم كه غير از اين سوره بر شش مورد بالغ مي گردد، نظير ندارد . محتمل است كه اين مفهوم بي همتا در كنار ارزش و اهميت بي بديل پيكار سازمان يافته در راه خداوند، اين واژه ي نمادين را در جايگاه رفيع نام سوره، نشانده باشد: « إِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذِنَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفّاُ كَأَنَّهُمْ بُنيَانٌ مَرْصُوصٌ » (آيه ي ۴) ؛ « در حقيت، خدا دوست دارد كساني را كه در راه او صف در صف ، چنانكه گويي بنايي ريخته شده از سرب اند، جهاد مي كنند.»
۶۲ ـ الجمعة : نام واژه اي از بخش (ثلث) پاياني اين سوره است كه تنها يك بار اختصاصاً در همين سوره به چشم مي خورد و اين ويژگي ، شناسه ي ممتازي است براي بازشناخت سوره و اشتباه نگرفتن با سوره هاي ديگر.از نظر مفهومي نيز در سرتاسر قرآن كريم اين سوره يگانه سوره اي است كه در آن حكم نماز جمعه و آداب اعمال پس از آن (آيات ۹ ـ۱۱) بيان شده است.
۶۳ ـ المنافقون: كليد واژه ي موضوع اصلي و محوري سوره است. آن چنان كه « اكثر آيات آن درباره ي منافقان نازل شده و از صفات، احوال و اعمال آنان سخن رفته» و « ضمن حجم اندك سوره (۱۱ آيه) چهار بار نامشان (منافقون ـ منافقين ) مكرر گشته است.
۶۴ ـ التغبن : كلمه اي است كه در سرتاسر قرآن كريم، فقط يك بار و در همين سوره آمده و به همين جهت شناسه ي ممتازي براي شناسايي سوره است. اين واژه در بخش مياني سوره به چشم مي خورد: «يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ » (آيه اي ۹) ؛ « روز كه شما را ، به گاه گردآوري فراهم آورد، آن [روز] ، روز « حسرت خوردن و دريغ و دردگفتن » است.
۶۵ ـ الطلاق: ساختاري صرفي مأخوذ از واژگاني در نخستين آيه ي آن است (طَلَّقْتُم وَطَلِّقُوا)؛ ساختاري كه كليد واژه اي موضوع اصلي و محوري مطرح در سوره (طلاق و جدايي همسران ) قلمداد مي شود. واژه ي « طلاق» در قرآن كريم دوبار و در سوره بقره آمده است.
۶۶ـ التحريم : مصدر فعلي در آيه ي نخست اين سوره بود كه كليد واژه (كلمه ي راهنماي) موضوع و داستان يگانه اي مي باشد كه سوره براي آن فرود آمده است و شواهد و تمثيلات مطرح در سوره نيز به شكل اشكاري در پيوند با موضوع پرسيده مي شود كه چرا براي خشنودي همسرانشان حلال الاهي را برخود تحريم كرده است. » ۵۲ كلمه ي « تحريم» در قرآن كريم به چشم نمي خورد.
۶۷ ـ الملك : كليد واژه اي از آيه ي نخست آن بوده كه ناظر به مضامين اصلي سوره است كه درباره ي قدرت، تسلط و فرمانروايي و بزرگي و شكوه مندي (ملك) خداوند است: « تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلَي كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ » (آيه ي ۱) ؛ « بزرگوار [و خجسته] است آن كه فرمانروايي به دست اوست و بر هر كاري تواناست».
۶۸ ـ القلم : نام واژه اي از آيه ي نخستين اين سوره است كه خداوند، چنان ارجمندش داشته كه به آن سوگند ياد كرده است : « ن وَالْقَلَمِ وَمَايَسْطُروُن » ؛« نون، سوگند به نام و آنچه مي نويسند.» اين كلمه در قرآن كريم دو بار به صورت مفرد و دو بار نيز به صورت جمع (= اقلام ) ذكر شده است.
۶۹ ـ الحافة : كليد واژه اي است كه اختصاصاً در اين سوره آمده و در برگيرنده و پوشش دهنده ي مضامين و مفاهيم مطرح در سوره است : «الْحَاقَّةُ مَاالْحَاقَّةُ وَ مَا أَدْرَاكَ مَاالْحَاقَّةُ » (آيه ي ۱-۳) اين واژه سه بار در قرآن كريم آمده كه جملگي در همين سوره است و به معناي حقيقت ترديد ناپذير رخ دهنده (قيامت) مي باشد.
۷۰ ـ المعارج : واژه اي است در قرآن كريم كه لفظاً ، بس كمياب ـ در سرتاسر قرآن دوبار مذكور افتاده است ـ و در اين سوره مصداقاً و تأويلاً بي نظيرو منحصر به فرد ـ در اين هيأت و ساختار صرفي ـ مي باشد و از نخستين آيه هاي سوره است . توصيف خداوند به « ذي المعارج » ( صاحب درجات و مرتب ) در آيه ي سوم اين سوره، به مقام عظمت و كبرياي خداوند متعال اشاره دارد.
۷۱ ـ نوح : نام واژه اي كليدي است كه چند بار در سوره ذكر شده و خود، محور و كليد واژه ي داستاني مي باشد كه سوره از صدر تا ذيل به آن اختصاص يافته است . واژه ي « نوح » ۴۳ بار در قرآن كريم آمده كه از آن ميان سه بار در همين سوره بوده است.
۷۲ ـ الجن : نام واژه ي كليدي براي طرح موضوع اصلي، در سوره بوده و سه بار در سوره تكرار شده است. جن به معناي « موجود نامرئي پنهان زيست/پري» مي باشد و با همين ساختار ۲۲ بار در قرآن كريم وارد شده است.
۷۳ ـ المزمل : وصف واژه اي از آيه ي نخست است كه در قرآن كريم، چه به لحاظ ماده (زمل) و چه ساختارهاي صرفي آن، منحصر به فرد و يگانه مي باشد و همين نكته شنسه ي ممتاز و مطمئني براي باز شناخت سوره و تمييز و تشخيص آن است :« يَا اَيُّهَا المُزَّمَّل» ؛ « اي جامه به خويشتن فرو پيچيده!» خطاب متوجه پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است كه « از تكان روحي آغاز وحي، احساس سرما مي كند و به همسرش گفت : مرا بپوشان! مرا بپوشان!۵۳ اما خداوند ، پيامبرش هشيار، سبكبار وسبكبال خوش مي داشته است نه پوشيده و پنهان در لباس يا پوششي سنگين.
۷۴ـ امدثر : مانند مورد پيشين : «يَا اَيُّهَا المدّثَّر » ؛ « اي كشيده رداي شب بر سر !» مدثر كسي است كه پوششي سنگين را بر سر و رويش كشيده و مراد از آن پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) است . اين كلمه از ماده « دثر» گرفته شده و همين يك بار در قرآن كريم آمده است .
۷۵ـ القيامة : كليد واژه ي نمادين از آيه ي نخست آن لاُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامُة» است كه بخش اعظم سوره را از نظر مضمون در بر مي گيرد و پوشش مي دهد . فضاي حاكم بر سوره، قيامتو مباحثي در پيوند با آن است . واژه ي قيامت، ۷۰ بار در قرآن كريم آمده كه دو بار آن در همين سوره است .
۷۶ ـ الانسان : نام واژه اي است از آيه ي اول و دوم كه سوره با ظرافت و تا پايان، در شرح اصنافش سخن را پي گرفته و از انسان طراز قرآن و فرجام خوش او سخن گفته است. واژه ي « انسان » در قرآن كريم ۶۵ بار ذكر شده كه از ميان دو بار در طليعه ي همين سوره آمده است .
۷۷ ـ المرسلات : نخستين واژه ي سوره ـ پس از حذف حرف سوگند ـ مي باشد كه ساختار صرفي منحصر به فردي در قرآن كريم است : «وَالْمُرسَلاتِ عُرفاَ »؛« سوگند به فرستادگان پي در پي » با توجه به سياق، احتمال فرشتگان درباره ي مصداق المرسلات، راجح است.
۷۸ ـ النبأ : كليد واژه ي است كه از آيه ي دوم « عَنِ النَّبَأ العَظيم» ؛كه به معناي « اتفاق، جريان و خبر عظيم رستاخيز» است ، يك بار در اين سوره ذكر شده و چتر خود را بر بيش ترين مضامين مطرح در سوره، گسترده است.
۷۹ ـ النازعات: نخستين واژه ي سوره ـ پس از حذف حرف سوگندـ مي باشد كه ساختار صرفي منحصر به فردي به لحاظ فرم و محتوا است ودر نتيجه شناسه ي ممتاز و مطمئني براي بازشناسي و تمييز و تشخيص اين سوره، محسوب مي شود. از نظر محتوا و مضمون، موافق يكي از تفاسيري كه از آن شده، به معناي فرشتگاني است كه جان گروهي از آدم ها را به سختي از كالبدشان بر مي كنند: « وَالنَّازِعَاتِ غَرْقاً » اين واژه فقط يك بار در همين سوره آمده است.
۸۰ ـ عبس : فعل واژه اي است كه سوره با آن آغاز گشته است و از نظر مضمون، جزو سبب نزول سوره محسوب مي گردد؛ در قرن كريم فقط دوبار آمده كه يك بار از آن در همين سوره است: « عَبَسَ وَ تَوَلَّي » ؛ «چهره در هم كشيد و روي گردانيد .»
۸۱ ـ التكوير: مصدر فعلي در آيه ي نخست آن « اِذَا الشَّمْسُ كُوِّرًتْ » ؛ «آنگاه كه خورشيد به هم درپيچيد و رنگ بازد و تيره شود.» كه مفهوماً ، عضوي از پيكره اي محسوب مي شود كه سوره، دست كم ، در نيمي از آيه هايش ، آشكارا به آن پرداخته است (هنگامه ي رستاخيز) . بنابراين، اين عنوان از قبيل ناميدن كل به جزء نيز مي باشد.« تكوير» مصدر باب تفعيل از ماده ي « ك.و.ر» كه از صيغه ي چهارم فعل ماضي خود در همين سوره گرفته شده، در قرآن كريم نيامده است.
۸۲ـ الانفطار: مانند مورد پيشين : « اِذَا السَّمَاءُ انْفَطَرَت » (آيه ي ۱) ؛ « آنگاه كه آسمان از هم بشكافد .» اين عنوان نيز مفهوماً، عضوي از پيكره اي محسوب مي شود كه اين سوره ـ تقريباً ـ تماماً به آن پرداخته است (هنگامه ي رستاخيز) . « انفطار» مصدر باب « انفعال » از ماده ي « ف.ط.ر» كه از صيغه چهارم فعل ماضي خود در همين سوره مأخوذ و در قرآن كريم نيامده است.
۸۳ ـ المطففين: وصف واژه اي است كه مورد منحصر به فرد ماده ي خود (طفف) در قرآن بوده و در نخستين آيه ي سوره جاي گرفته است و ديگر آيه ها در پيوندي متين با آن،در دو جهت مفهومي موافق و مخالف ـ با بهره گيري از دو فن تشابه (همانند آوري) و تضاد (ناهماند آوري ) ـ تا پايان سوره روان اند. هم چنين اين واژه، در موضع كلمه ي رديف بر نشسته است. « المطففين» به معناي « كم گذران در ترازو و كم پيمايان در پيمانه و زيادت ستانان از مردم » است : « وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفين»
۸۴ ـ الإنشقاق : مانند مورد (۸۱) آيات اين سوره، آشكارا به قيامت و بعض جزئيات آن پرداخته است. « انشقاق » مصدر باب « انفعال » از ماده «ش.ق.ق.» از صيغه ي چهارم فعل ماضي خود در آيه ي نخست اين سوره «اِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ »؛ « آنگاه كه آسمان از هم بشكافد.» گرفته شده است و به معناي چاك خوردن و پاره پاره گشتن آسمان در آستانه رستاخيز است .
۸۵ ـ البروج : واژه اي از آغازين آيه ي سوره است :«وَالسَّمَاءِ دَاتِ البُروج»؛ «سوگند به آسمان آكنده از برج» «بروج» ، جمه « بُرج » ، سه بار در قرآن كريم آمده كه يك بار آن در صدر همين سوره است و به معناي «ستارگان» است .
۸۶ ـ الطارق : وصف واژه اي است از آيه ي اول و دوم كه اختصاصاً در همان سوره مذكور افتاده و شناسه ي ممتاز و مطمئني براي بازشناخت اين سوره، از ديگر سوره هاست: « وَالسَّمَاءِ وَالطَّاِقِ وَمَاأَدْرَاكَ مَاالطَّارِقُ الثَّاقِبُ » (آيه ي ۱ـ۳) و به معناي « اختر شبگرد فروزان » است .
۸۷ ـ الأعلي : وصف واژه اي از آيه ي نخست اوست كه در موضوع كلمه ي رديف برنشسته و مضامين سوره ـ صريحاً يا تلويحاً ـ به همين كليد واژه معطوف اند: « سَبِّحْ اسْمَ رَبِّكَ الأعلَي » ؛ « نام پروردگار والاي خود را به پاكي بستاي.» اين كلمه كه اسم تفضيل است، نه بار در رابطه با مصداق هاي متفاوتي در قرآن كريم ذكر شده كه يك بار از آن ميان در همين سوره است .
۸۸ ـ الغاشية : كليد واژه اي برگرفته از موضوع محوري مطرح در سوره (قيامت و احوال دو گروه بهشتي و دوزخي ) است كه اين واژه ي منتخب به خوبي بر اين موضوع دلالت دارد و در جايگاه نخستين كلمه ي رديف بر نشسته است : « هَلْ أتَاكَ حديثُ الغاشية » ؛ « آيا خبر آن هنگامه ي فراگير به تو رسيده است؟» اين واژه دو بار در قرآن كريم آمده كه يك بار از آن بميان در همين سروه بوده است.
۸۹ ـ الفجر : نام واژه اي از آيه ي نخست اين سوره است . اين نام، پس از حذف حرف سوگند، خود ـ يكتا و يگانه ـ يكمين آيه ي سوره را تشكيل مي دهد و در رواق منظر چشمان آشيانه مي گيرد. افزون بر اين همه، در موضع اولين واژه ي رديف در صدر سوره برنشسته است و چنان مهم بوده كه سلسله اي از سوگندها بدان آغاز و بر آن عطف شده اند « وَالْفَجْرِ وَلَيَالٍ عَشْرٍ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ وَالَّيْلِ إِذَا يَسْرِ » (آيه ي ۱-۴) . اين واژه، شش بار در قرآن كريم آمده كه از آن شمار يك نوبت در همين سوره پديدار گشته است.
۹۰ ـ البلد : نامي است از آيه ي اول و دوم كه در هر دو جا در جايگه كلمه ي رديف، خانه كرده است: « لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلُّ بِهَذَا الْبَلَدِ » ؛ «سوگند به اين شهر و حال آن كه تو در اين شهر جاي داري.» اين واژه، نه بار در قرآن كريم وارد شده كه دو بار آن در همين سوره است.
۹۱ ـ الشمس : نام واژه اي است كه در طليعه ي سوره، طلوع كرده است بر نشستن يك واژه در چنين جايگاهي، حجت موجه نامندگان براي ناميدن سوره به آن واژه مي باشد. اين واژه چنان اهميت داشته كه شماري از سوگندها بدان آغاز و بر آن عطف شده اند (آيه ي ۱ـ۷) : « وَالشَّمْسِ وَ ضُحَيهَا » ؛« سوگند به خورشيد و تابندگي اش.» اين واژه ۳۲ بار در قرآن آمده كه يك بار از آن شمار در اين سوره بوده است.
۹۲ ـ الليل : مانند مورد پيشين: « وَاللَّيْلِ اِذَا يَغْشي » (آيه ي ۱)؛«سوگند به شب چون پرده برافكند.» اين كلمه « ليل » ۸۰ بار در قرآن كريم آمده كه يك بار از آن شمار در همين سوره بوده است.
۹۳ ـ الضحي : مانند مورد پيشين : « وَالضُّحَي » (آيه ي ۱) ؛ « سوگند به روشنايي روز.» اين واژه در قرآن كريم شش بار مذكور افتاده است كه يك بار از آن شمار در اين سوره بوده است .
۹۴ـ الشَّرح : مصدر فعلي از آيه ي نخست اين سوره مي باشد:«اَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ »؛« آيا سينه ات را گشاده نداشتيم و به تو شرح نداديم.» كلمه ي «شرح» مصدري است كه در قرآن كريم نيامده و از مضارع مجزوم خود در صدر همين سوره گرفته شده و به معناي « بسط و توسعه دادن، پر پهنا كردن گسترده و حجيم ساختن» است. در اين سوره به شمارش نعمت هاي خداوند نسبت به پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پرداخته و پيش از همه از نعمت « شرح صدر و ظرفيت و تحمل عظيم او » سخن گفته است.۵۴
۹۵ـ التين : مانند مورد (۹۱) . اين كلمه چنان مهم تلقي شده است كه حسن مطلع شماري از سوگندها قرار گرفته و همين يك بار در قرآن كريم چهره نموده است: « والتِّينِ وَالزَّيْتُونِ وَ طثورِ سِينينَ وَ هَذَا الْبَلَدِ الْآمِينِ » [آيه۱-۳].
۹۶ـ العلق: نام واژه اي از آيه ي دوم سوره است كه در موضع كلمه ي رديف جاي گرفته و مورد اختصاصي ورود ساختاري بدين شمايل، در قرآن كريم است: « اقْرَأْ بِسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ قَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ » (آيه ي ۱-۲) ؛ «بخوان به نام پروردگارت كه آفريد، انسان را از علق (آويزك = اسپرماتوزوئيد= نطفه زالووش) آفريد.»
۹۷ ـ القدر : نام واژه اي است كه اختصاصاً در آيه اي اول تا سوم همين سوره ذكر شده است . در آيه ي اول و دوم در محل كلمه ي رديف و در آيه ي سوم ضمن آيه آمده و سوره از صدر تا ذيل به تركيب اضافي اين واژه با كلمه ي « ليلة » (ليلة القدر) پرداخته است : « إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَمَاأَدْرَاكَ مَالَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرُ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ » ؛ « ما آن [قرآن ] را در شب قدر نازل كرديم.»
۹۸ـ البيّنة : نام واژه اي است كه در آيه ي اول و چهارم سوره در جايگاه كلمه ي رديف جاي گرفته است . اين كلمه ۱۹ بار در قرآن كريم آمده كه از آن شمار، دو نوبت در اين سوره مذكور افتاده و به معناي « برهان روشني است كه بدان حق از باطل جدا شود.»
۹۹ـ الزلزلة : مصدر فعلي از آيه ي نخست آن بوده كه ديگر مصدرش (زلزال) در همين آيه، در موضع كلمه ي رديف مذكور افتاده است:« إِذَا زُلْزِلَتْ الْأَرْضٌ زِلزَالَهَا » ؛ «آنگاه كه زمين به لزرش [شديد ] خود لرزانيده شود. » اين نام (زلزله ) فقط يك بار در سوره ي حج آمده است. « اين سوره را به مناسبت « زلزله » مي نامند كه از زلزله ي واپسين و نهايي زمين و برهم خوردن نظم كيهاني در آغاز قيامت سخن مي گويد.»۵۵
۱۰۰ـ العاديات: وصف واژه اي در طليعه ي سوره است كه پس از افتادن حرف سوگند، عنوان سوره گشته است : « وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحاً »؛ « سوگند به اسبان تيزتك كه نفس نفس زنان [و با همهمه ] مي تازند.»
۱۰۱ـ القارعة : وصف واژه اي از آيه هاي اول تا سوم سوره است كه در هر سه آيه، در جايگه كلمه ي رديف جاي گرفته و از صفات قيامت است. « اين سوره از آغاز تا انجام از حادثه ي قيامت سخن مي گويد و شدايد و احوال آن روز و سرنوشت نهايي انسان را بيان مي كند.» در آيه ي نخست، « القارعة» يكتا واژه ي موجود است. اين كلمه پنج بار در قرآن كريم آمده كه سه بار از آن ميان در همين سوره بوده است: « الْقَارِعَةُ مَاالْقَارِعَةُ وَ مَا أدْرَاكَ مَا الْقَارِعةُ »َ؛ « كوبنده. چيست كوبنده؟ و تو چه مي إاني كه كوبنده چيست؟»
۱۰۲ـ التكاثر: كليد واژه اي است از آيه ي نخست كه در جايگاه كلمه ي رديف برنشسته، و رشته (سلك) وار آيه هاي پسين ـ دردانه ها ـ را، در گرد خود، به يكديگر پيوند داده است : « ألْهاكُمُ التَّكَاثُر » ؛ « تفاخر به بيشتر داشتن، شما را غافل داشت.» مصدر « تكاثر » يك بار در اين سوره و يك بار در سروه ي حديد آمده و به معناي « هم چشمي كردن و مسابقه گذاشتن در فزوني مال و قدرت و فرزند است.»
۱۰۳ـ العصر : مانند مورد (۸۹) . تنها سوگند سوره به همين كلمه است كه در سرتاسر قرآن كريم فقط يك بار در همين سوره آمده است.
۱۰۴ ـ الهُمزة : كليد واژه اي است از آيه ي نخست كه با كليد واژه ي ديگر « لُمَزَة» ، رشته وار آيه هاي پس از خود ـ دُردانه ها ـ را به هم مي پيوندد. « وَيْلُ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ » « واي بر هر بدگوي عيبجويي.» اين وصف ـ واژه در قرآن كريم يك بار و در همين سوره مذكور افتاده و به معناي « شخصي است كه درصدد خوار و بدنام و معيوب نماياندن ديگران باشد».
۱۰۵ـ الفيل : نام واژه اي است از آيه ي نخست كه در موضع كلمه ي رديف برنشسته و به جهت يكتا بودن در قرآن كريم، كليد واژه و شناسه ي ممتازي براي شناسايي، تمييز و تشخيص سوره است و با مضافش « اصحاب» چونان رشته اي واژگان سوره ـ دردانه ها ـ را ، بر گرد خود، به يكديگر پيوند مي دهد: « أَلَمْ تَرَي كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ »؛« مگر نديدي پروردگارت با پيل داران چه كرد؟ » در اين سوره يكسره به ماجراي تاريخي « اصحاب فيل » پرداخته شده است .
۱۰۶ ـ قريش : مانند مورد پيشين . با اين قيد كه « قريش» قرين (مضاف) ندارد و تك افتاده است . اين سوره « درباره ي همبستگي قريش نازل شده و يك سوره ي به هم پيوسته است و از آغاز تا پايان درباره ي قريش سخن گفته شده است و نعمت هاي خدا را نسبت به قريش و وظايف آنان را در برابر اين نعمت هاي الاهي بيان مي كند.» واژه ي قريش در قرآن كريم، فقط يك بار در همين سوره ذكر شده است.
۱۰۷ ـ الماعون : ناو واژه اي است كه در موضع « كلمه ي رديف » ، آخرين واژه در آخرين آيه ي سوره، برنشسته و در تمام قرآن ، يكتاست و در نتيجه ، با مجموعه اي از ويژگي ها، شناسه ي ممتازي براي شناسايي، تمييز و تشخيص سوره گشته است . معناي اصلي آن [ماعون] مطلق منابع فياض طبيعت است و سپس به آلات و وسايل عمومي توليد و زندگي كه براي همه فراهم نمي شود و بايد در دسترس همه باشد نيز اطلاق شده است. آنها كه نمازگزارند و از روح نماز دور و غافلند، ريا مي كنند و خود را ظاهر الصلاح نشان مي دهند و مانع ماعون مي گردند واي بر آنان. (نك:آيه ي ۴ـ۷).
۱۰۸ ـ الكوثر : مانند مورد (۱۰۵) با اين قيد كه « كوثر » تك افتاده است و قرين (مضاف) ندارد. در قرآن كريم، فقط يك بار در همين سوره آمده و به معناي « خير فراوان » و « جويي در بهشت » است و به لطف سرشار الاهي به پيامب ر(ص) اشاره دارد : « اِنَّا اَعْطَينَاكَ الْكُوْثَر » (آيه ي ۱) .
۱۰۹ ـ الكافرون : جمع واژه اي است كه در موضع كلمه ي رديف برنشسته است؛ وصف واژه اي است كه از كثرت استعمال، چونان نام به نظر مي رسد و گاه به همين عنوان به كار مي رود و به صور گونه گون ، فراوان در قرآن به چشم مي خورد و در اين سوره، يكبار آمده و سوره با خطاب به آنان (كافران) آغاز مي شود و از عدم سازش، التفاط و آميختگي ميان آيين توحيد و شرك و بت پرستي سخن مي گويد.
۱۱۰ ـ النصر : نام واژه اي از آيه ي نخست آن است كه ضمن آن، خبر مهم غيبي فتح مكه با پيروزي بزرگ و غلبه ي نهايي اسلام پيش گويي شده است. بنابراين، كلمه ي « النصر» با واژه ي « الفتح » دو كليد واژه ي سوره اند: « اِذَا جَاءَ نَصْرُ اللهِ وَالْفَتْحِ » واژه ي نصر (كمك، امداد و مساعدت ) ، ۲۲ بار در قرآن كريم ذكر شده كه يك بار از آن ميان در همين سوره بوده است.
۱۱۱ ـ المسد : مانند مورد (۱۰۷) . واژه ي « مَسَد » به معناي « رشته ها و الياف بافته و تافته ي خرما » ، تعريضي همراه با توبيخ و تحقير به زن ابولهب است كه حمالة الحطب ( حمال هيزم ) بود با اشاره به اين كه او و شويش كاركرد مشتركي داشته اند و سرنوشت مشتركي هم خواهند داشت.
۱۱۲ ـ الأخلاص: نام واژه اي (مصدري) است كه از ظاهرش در سوره نشاني نيست . اما لب لباب سوره، چيزي جز آن نيست و حافظ شيرين سخن به نام اين سوره تصريح نموده در آن جا كه فرموده است :
بس كه ما فاتحه و حرز يماني خوانديم و زپيش سوره ي اخلاص دميديم و برفت ۵۶
۱۱۳ ـ الفلق: نام واژه اي كه در سراسر قرآن ، يگانه است كه در موضع كلمه ي رديف بر نشسته است . در نتيجه، شناسه ي ممتازي براي شناسايي ، تمييز و تشخيص سوره است: « قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ » (آيه ي ۱)؛ « بگو به پروردگار سپيده دم پناه مي برم.»
۱۱۴ ـ الناس : نام واژه اي كليدي است كه در سرتاسر قرآن بسيار آمده ، و در اين سوره ۵ بار در موضع كلمه ي رديف برنشسته است و افزون بر آن كه نظم آهنگ ويژه اي به سوره بخشيده، در كنار ديگر محور سوره، الله (= ربَ، مَلِك، اِله) ، يكي از دو محور اصلي سوره را برساخته است و قرآن عظيم كه با نام خداوند در آغاز سوره ي « الفاتحه » ( بسم الله الرحمن الرحيم . الحمد الله رب العالمين ) آغاز گشته با نام مردم (الناس) خاتمه پذيرفته است .
براي حسن ختام گفتني است كه اولين حرفي كه قرآن كريم با آن آغاز مي شود « ب » است در « بسم الله الرحمن الرحيم » و آخرين حرفي كه قرآن كريم با آن پايان مي گيرد « س » است (در كلمه ي الناس) و اين دو حرف، كلمه « بس » را تشكيل مي دهند، همين است كه سنايي، شاعر و عراف بزرگ قرن پنجم، با حسن تعليل مي گويد:
اول و آخر قرآن ز چه با آمد و سين يعني اندر ره دين رهبر ما قرآن بس۵۷
آن چه سخن نيكوي سنايي را به كمال حسن مي رساند اشاره به اين نكته است كه پيامبر(ص) و عترت پاك او كه قرآن مجسم و گويايند، همبر قرآن، حق گرايان را اندر رده دين رهبرند، چنان كه لسان الغيب فرموده است:
حافظ اگر قدم زني در ره خاندان بصدق بدرقه رهت شود همت شحنه ي نجف ۵۸
۴ـ نتيجه
سابقه ي ناميدن سوره ها به زمان پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) باز مي گردد و نخستين نام سوره ها، از زبان آن حضرت شنيده شده است. بنابراين، انتخاب « اسماء السور» ـ در اساس ـ آگاهانه و برخوردار از حكمتي بوده و در چارچوب طبقات مفاهيم موجود در قرآن كريم، صورت پذيرفته است تا « نام هاي منتخب» نمودار و نمايه ي گويا و آسان يابي باشند از مفاهيم، موضوعات، عرصه ها و اولويت هاي مطرح در قرآن كريم، براي نماياندن خطوط اصلي جهت گيري هاي قرآن در زمينه هاي گوناگون؛ به گونه اي كه نام هاي سوره ها، در سيماي طرحي فشرده و كلي از مفاهيم ، فراخوان و پيام هاي قرآني رخ نمايي كنند.
*دكتر عبدالمهدي جلالي در سال ۱۳۳۷ ش در شهر شاهرود متولد شد. دوره ي متوسطه را در همان جا در رشته ي ادبي به پايان برد . دوره ي كارشناسي زبان و ادبيات عرب را در دانشكده ي ادبيات دانشگاه تهران گذراند. سپس دوره هاي كارشناسي ارشد و دكتراي تخصصي علوم قرآن و حديث را بدون وقفه در دانشگاه تربيت مدرس با درجه ي عالي به پايان برد. در سال ۱۳۷۰ به عنوان فارغ التحصيل ممتاز دانشگاه تهران به دريافت لوح تقدير از رييس جمهور وقت نايل آمد . در سال ۱۳۷۳ از پايان نامه ي كارشناسي ارشد خود با عنوان « روش شناسي اثبات معاد در قرآن كريم » و در سال ۱۳۷۸ از رساله ي دكتري خود با عنوان « طبقه بندي عناوين و وجه تسميه ي سوره ها» دفاع كرد و هم اكنون در زي هيات علمي گروه علوم قرآن و حديث و متون عربي دانشكده ي الهيات و معارف اسلامي دانشگاه فردوسي مشد در خدمت دانش پژوهان و علاقه مندان به معارف قرآن كريم و حديث شريف و ادب دوستان اين مرز و بوم است. از وي چندين مقاله در زمينه ي مباحث قرآن و حديث به چاپ رسيده يا در آستانه ي چاپ شدن است.
پی نوشتها:
۱ـ بهاء الدين خرمشاهي: ترجمه و توضيحات + متن قرآن كريم ، چاپ اول ، تهران، انتشارات جامي و نيلوفر، ۱۳۷۴ ، ص ۲ ؛ محمد طاهر بن عاشور: التحرير و التنوير ، تونس، الدار التونسية للنشر، بي تا، ج ۱، ص ۱۳۱ ـ ۱۳۲.
J.D.Pearson.Kuran, p 41, The Encyelope DIA of islam, volume v=(5) , Leiden - The nether lands, E -J Brill, 1936 A.D.
۲ـ محمد طاهر بن عاشور: پيشين، ص ۲۰۱؛ عبدالله محمد شحاته: درآمدي به تحقيق در اهداف و مقاصد سوره هاي قرآن كريم، نگارش سيد محمد باقر حجتي، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ۱۳۶۹، ص ۳۷.
۳ـ محمد طاهر بن عاشور: پيشين، ج۳، ص ۱۴۳ ؛ عبدالله محمود شحاته، پيشين ، ص ۵۵.
۴ـ همان، ج ۴، ص ۲۱۱ ؛ همان، پيشين، ص ۵۴.
۵ـ همان، ج ۶، ص ۶۹؛ همان، ص ۱۱۰؛ بهاء الدين خرمشاهي : پيشين، ص ۱۲۶.
۶ـ محمد طاهر بن عاشور، پيشين، ج۷، ص ۱۲۱؛ عبدالله محمود شحاته، پيشين، ص ۱۳۲.
۷ـ همان، ج ۸، ص۵؛ همان، ص ۵۴، بهاء الدين خرمشاهي: پيشين، ص ۱۵۶.
۸ ـ محمد طاهر بن عاشور: پيشين ، ج۹، ص ۲۴۵؛ عبدالله محمود شحاته: پيشين.
۹ـ همان، ج ۱۰ ، ص ۹۵؛ همان، ص ۵۵، ۱۸۳ ـ ۱۸۴ ؛ دانشنامه ي قرآن و قرآن پژوهي : به كوشش بهاء الدين خرمشاهي، تهران، دوستان[و] ناهيد، ۱۳۷۷، ج ۲/۱۲۳۸ .
۱۰ ـ محمد طاهر بن عاشور: پيشين، ج ۱۱، ص ۷۸؛ عبدالله محمود شحاته: پيشين، ص ۵۵.
۱۱ـ همان، ص ۳۱۱؛ همان، ص ۵۵ ، ۲۲۳.
۱۲ـ محمد طاهر بن عاشور: پيشين، ج ۱۲، ص ۱۹۷؛ خرمشاهي: همان، ص ۱۲۳۹.
۱۳ـ محمد طاهر بن عاشور: همان، ج ۱۳، ص ۷۵.
۱۴ـ همان ، ص ۱۷۷.
۱۵ـ همان، ج ۱۴، ص ۵.
۱۶- همان ، ۹۳.
۱۷ـ همان ، ج ۱۵، ص ۵.
۱۸ـ همان ، ج ۱۶ ـ ص ۵۸ .
۱۹ ـ همان ، ص ۱۷۹.
۲۰ـ همان، ج ۱۷ ، ص ۵.
۲۱ـ همان، ص ۱۷۹.
۲۲ـ عبدالله محمود شحاته: پيشين، ص ۳۹۳؛ خرمشاهي: همان، ص ۱۲۴۳.
۲۳ـ خرمشاهي: همان.
۲۴ـ همان، با اندكي تصرف .
۲۵ ـ محمد طاهر بن عاشور: پيشين، ج ۱۹، ص ۸۹؛ نيز بنگريد به : خرمشاهي، همان، ص ۱۲۴۴.
۲۶ـ همان، ص ۲۱۵؛ شمس الدين محمد حافظ شيرازي؛ ديوان خواجه حافظ شيرازي، تهران، انتشارات جاويدان، ص ۳۶؛ خرمشاهي، پيشين، ص ۱۲۴۴.
۲۷ـ محمد طاهر بن عاشور: همان، ج ۲۰. ص ۶۱؛ خرمشاهي: پيشين، ص ۱۲۴۴ـ ۱۲۴۵ .
۲۸ ـ محمد طاهر بن عاشور : پيشين، ص ۱۹۹.
۲۹ـ همان، ج ۲۱، ص ۳۹؛ خرمشاهي: پيشين، ص ۱۲۴۵.
۳۰ـ همان، ص ۱۳۷؛ شمس الدين محمد حافظ شيرازي، پيشين، ص ۱۳۲؛ خرمشاهي ، همان.
۳۱. همان، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۳؛ همان، ص ۲۴۰.
۳۲ـ محمد طاهر بن عاشور، همان، ص ۲۴۵؛ عبدالله محمود شحاته، پيشين، ص ۴۷۷.
۳۳ـ همان، ج ۲۲، ص ۱۳۳؛ همان، ص ۴۹۱؛ شمس الدين محمد حافظ شيرازي، پيشين، ص ۶۴.
۳۴ـ محمد طاهر بن عاشور: پيشين. ص ۲۴۷ ؛ عبدالله محمود شحاته: پيشين، ص ۵۰۳.
۳۵ـ همان، ص ۳۴۱؛ همان، ص ۵۱۱؛ خرمشاهي ، پيشين، ص ۱۲۴۷.
۳۶ ـ همان ، ج ۲۳ ، ص ۸۱ ؛ همان ، ص ۵۲۱ .
۳۷ ـ همان ، ص ۲۰۱؛ ص ۵۲۹.
۳۸ ـ محمد طاهر بن عاشور، همان، ص ۳۱۱؛ عبدالله محمود شحاته ، همان، ص ۵۳۷؛ خرمشاهي، پيشين، ص ۱۲۴۸.
۳۹ـ همان، ج ۲۴، ص ۷۵؛ همان، ص ۵۴۷.
۴۰ ـ همان، ص ۲۲۷ ؛ همان، ص ۵۵۷؛ خرمشاهي، پيشين، ص ۱۲۴۹.
۴۱ ـ همان، ج ۲۵، ص ۱۵۷؛ همان، ص ۵۷۳.
۴۲ـ همان، ص ۲۷۵؛ همان ، ص ۵۸۳.
۴۳ـ همان، ص ۳۲۳؛ همان، ص ۵۹۱.
۴۴ـ همان، ج ۲۶، ص ۵.
۴۵ـ همان، ص ۷۱.
۴۶ـ خرمشاهي، پيشين، ص ۱۲۵۱.
۴۷ـ همان.
۴۸ـ همان.
۴۹ـ همان، ص ۳۳۵.
۵۰ـ خرمشاهي: پيشين، ص ۱۲۵۴.
۵۱ـ محمد طاهر بن عاشور : پيشين، ج ۲۸، ص ۱۲۹.
۵۲ـ خرمشاهي: پيشين، ص ۱۲۵۷.
۵۳ـ همان، ص ۱۲۵۹.
۵۴ـ بنگريد به: پيشين، ص ۱۲۶۵.
۵۵ ـ همان ، ص ۱۲۶۶.
۵۶ـ شمس الدين محمد حافظ شيرازي ؛ پيشين، ص ۳۵.
۵۷ـ بهاء الدين خرمشاهي: قرآن شناخت، ص ۲۸۲ ـ ۲۸۳.
۵۸ـ بدرقه، « رهبر، راهنمان و رهبري و مشايعت است». شحنه، « مراقب و نگهبان» را گويند و مراد از شحنه ي نجف، وجود مبارك اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب (ع) است.
منبع: محمد کاظم شاکر؛ قرآن در آينه پژوهش